{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
«پروردگارا ... ، سرنوشت مرا خیر بنویس ، تقدیری مبارک ؛ تا در آن هرآنچه را که تو دیر می خواهی ، زود نخواهم ، و هرآنچه را که تو زود می خواهی ، دیر نخواهم ...
تو ایران یه جوریه که بعداز تصادفات رانندگی زد وخورد ها اینقدر شدت میگیره که به جای پلیس راهنمایی رانندگی بیشتر به پلیس نیروانتظامی نیاز داریم. اصن یه وضعیه...
اعتراف میکنم دوماهه پست نزاشته بودم . . . . . . . بخاطر مشغله زیاد نه ها نه دیگه حال تایپ کردنم نداشتم به نظر شما معتاد شدم
شیرین بهانه بود!!! فرهاد تیشه بر کوه میزد تا نشنود صدای مردمانی را که در گوشش میخاندند دوستت ندارد...
من شادم وشنگول که ماه رمضان است هر چند که جمعی شکمو را رم از آن است با باد سحر تغذیه سازم سحری را هرچند که مسموم تر از باد خزان است
گاهی نباید صبر کرد،باید رها کرد و رفت،تا بدانند اگر ماندی ، رفتن را بلد بودی...
در جواب اونایی که به رامبد میگن ما همیشه میخندیم باید بگم . . . . . . . . .حناق که نیست ،بگو هی بگو
*ضیافت-مسعود کیمیایی * پولداری که واست بی کسیو صاف و صوف نمی کنه مومن.اون کسی که واست کسی باشه این ور بی پولیته.اصلا خود پولداریه که واست کس نمیذاره.اون کسی که رفیق پولداریت باشه ناکسه.
ﺭﯾﺴﻤﺎﻥ ﭘﺎﺭﻩ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮔﺮﻩ ﺯﺩ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﻭﺍﻡ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺭﯾﺴﻤﺎﻥ ﭘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﺷﺎﯾﺪ ﻣﺎ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﮐﻨﯿﻢ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﺗﺮﮐﻢ ﮐﺮﺩﯼ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﺮﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﯾﺎﻓﺖ !
ﻫﻤﻮﻥ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ کس ﺑﻪ ﺯﺷﺘﯽ ﻋﮑﺲ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪﺵ ﻧﯿﺴﺖ، ﻣﻄﻤﺌﻨﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺷﮕﻠﯽ ﻋﮑﺲ ﭘﺮﻭﻓﺎﯾﻠﺶ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ!!
چند ماهه عشقم ولم کرده هرروز فیلماشو میبینم و عکساشو بغل میکنم و تو چشمای ابیش خیره میشم دلم براش یه ذره شده عکساشو بوس میکنمو به صدای قشنگش گوش میدم باب اسفنجی دلم برات تنگ شده....
مترسک به گندم گفت: گواه باش که مرا برای ترسانیدن آفریده اند, ولی من تشنه ی عشق پرنده ای بودم که تمام سهمش از من گرسنگی بود...
توروی نیمکتی نشسته ای این سردنیاکه تمام آنچه می خواهی کسی ست که آن سردنیاروی نیمکتی نشسته است که تمام آنچه می خواهدتویی!! . . نیمکت های دنیارابدچیده اند..
معلم: اولین صدایی که بعد از زلزله، سیل و بلاهای طبیعی میشنوید چیه؟ دانش آموز: صدای یاس
اگر پادشاهان مي دانستند چه لذتي دارد درميان برگهاي كتاب به دنبال واژه ها گشتن به خاطر آن لذت ، شمشيرها مي كشيدند.
دلم لـــک زده... مشهـد...نیـمه هـای شـب... روبروی ایـوان طـلـا... روی فرشهای دوسـت داشتـنی صـــــحـن... خـیره به گنـبد طـلـا... نسیـم خـنـک .... و اشـک...اشــک...اشـــک..و یک آرزو..خوش به حالت کبوتر..
«پروردگارا ... ، سرنوشت مرا خیر بنویس ، تقدیری مبارک ؛ تا در آن هرآنچه را که تو دیر می خواهی ، زود نخواهم ، و هرآنچه را که تو زود می خواهی ، دیر نخواهم ...
تو ایران یه جوریه که بعداز تصادفات رانندگی زد وخورد ها اینقدر شدت میگیره که به جای پلیس راهنمایی رانندگی بیشتر به پلیس نیروانتظامی نیاز داریم. اصن یه وضعیه...
اعتراف میکنم دوماهه پست نزاشته بودم . . . . . . . بخاطر مشغله زیاد نه ها نه دیگه حال تایپ کردنم نداشتم به نظر شما معتاد شدم
شیرین بهانه بود!!! فرهاد تیشه بر کوه میزد تا نشنود صدای مردمانی را که در گوشش میخاندند دوستت ندارد...
من شادم وشنگول که ماه رمضان است هر چند که جمعی شکمو را رم از آن است با باد سحر تغذیه سازم سحری را هرچند که مسموم تر از باد خزان است
گاهی نباید صبر کرد،باید رها کرد و رفت،تا بدانند اگر ماندی ، رفتن را بلد بودی...
در جواب اونایی که به رامبد میگن ما همیشه میخندیم باید بگم . . . . . . . . .حناق که نیست ،بگو هی بگو
*ضیافت-مسعود کیمیایی * پولداری که واست بی کسیو صاف و صوف نمی کنه مومن.اون کسی که واست کسی باشه این ور بی پولیته.اصلا خود پولداریه که واست کس نمیذاره.اون کسی که رفیق پولداریت باشه ناکسه.
ﺭﯾﺴﻤﺎﻥ ﭘﺎﺭﻩ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮔﺮﻩ ﺯﺩ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﻭﺍﻡ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺭﯾﺴﻤﺎﻥ ﭘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﺷﺎﯾﺪ ﻣﺎ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﮐﻨﯿﻢ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﺗﺮﮐﻢ ﮐﺮﺩﯼ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﺮﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﯾﺎﻓﺖ !
ﻫﻤﻮﻥ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ کس ﺑﻪ ﺯﺷﺘﯽ ﻋﮑﺲ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪﺵ ﻧﯿﺴﺖ، ﻣﻄﻤﺌﻨﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺷﮕﻠﯽ ﻋﮑﺲ ﭘﺮﻭﻓﺎﯾﻠﺶ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ!!
چند ماهه عشقم ولم کرده هرروز فیلماشو میبینم و عکساشو بغل میکنم و تو چشمای ابیش خیره میشم دلم براش یه ذره شده عکساشو بوس میکنمو به صدای قشنگش گوش میدم باب اسفنجی دلم برات تنگ شده....
مترسک به گندم گفت: گواه باش که مرا برای ترسانیدن آفریده اند, ولی من تشنه ی عشق پرنده ای بودم که تمام سهمش از من گرسنگی بود...
توروی نیمکتی نشسته ای این سردنیاکه تمام آنچه می خواهی کسی ست که آن سردنیاروی نیمکتی نشسته است که تمام آنچه می خواهدتویی!! . . نیمکت های دنیارابدچیده اند..
معلم: اولین صدایی که بعد از زلزله، سیل و بلاهای طبیعی میشنوید چیه؟ دانش آموز: صدای یاس
اگر پادشاهان مي دانستند چه لذتي دارد درميان برگهاي كتاب به دنبال واژه ها گشتن به خاطر آن لذت ، شمشيرها مي كشيدند.
دلم لـــک زده... مشهـد...نیـمه هـای شـب... روبروی ایـوان طـلـا... روی فرشهای دوسـت داشتـنی صـــــحـن... خـیره به گنـبد طـلـا... نسیـم خـنـک .... و اشـک...اشــک...اشـــک..و یک آرزو..خوش به حالت کبوتر..
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}